اخبار بروجرددین و اندیشهویژه ها

نگاهی به سلوک سیاسی آیت‌الله بروجردی؛ مرجعی سیاست گریز و محافظه‌کار در برابر اسلام سیاسی

روزهای بروجرد– آیت الله بروجردی مرجع بزرگ تقلید شیعیان بود که پس از او مرجعیت شیعه از حالت فردی و یگانه خارج شد و عام بودن خود را از دست و مرجعیت میان فقها تقسیم شد. بروجردی آخرین سد برابر سیاسی شدن دین در ایران معاصر بود که تا زمان زنده بودنش اجازه نداد قرائت سیاسی از دین در فضای حوزه پا بگیرد

آیت‌الله بروجردی ؛ آخرین مانع در برابر اسلام سیاسی

مازیار وکیلی: «طلبه‌ای که مقدمات و سطح را خوب طی کرده باشد و دارای استعداد باشد، دو یا سه ماه در درس آیت الله بروجردی شرکت کند، مجتهد می‌شود و می‌تواند همین روش را در دیگر ابواب مسائل فقهی به کار گیرد» آیت‌الله خمینی(ره)

سید حسین طباطبایی بروجردی ملقب به آیت‌الله بروجردی یکی از بزرگترین و مهم‌ترین فقها و مراجع تقلید شیعه است. آیت‌الله بروجردی را می‌توان آخرین مرجع عام شیعیان دانست که در سطح جهان نفوذ داشت و توانسته بود جایگاه مرجعیت شیعه را در سطح جهان ارتقا ببخشد، با این حال او نیز همچون آیت الله حائری در سیاست به شدت مواضعی محافظه‌کارانه‌ای داشت و می‌کوشید در تمامی سال‌های زعامت خود بر حوزه علمیه قم، این حوزه را از نزاع‌های سیاسی دور نگه دارد.

او خیلی کم در امور سیاسی اظهارنظر می‌کرد و بیشتر می‌خواست توجه خود را به هر چه قدرتمند‌تر کردن نهاد روحانیت و حوزه علمیه قم معطوف کند. این مواضع محافظه‌کارانه آیت‌الله بروجردی خوشایند برخی از شاگردان و روحانیون سیاسی آن دوران مانند نواب صفوی و آیت‌الله خمینی نبود. مشی محافظه‌کارانه آیت لله حتی کار را به نزاع با نواب صفوی هم کشاند و باعث شد تا هنگام دستگیری نواب صفوی، آیت‌الله بروجردی برای جلوگیری از اعدام نواب صفوی اقدامی نکند و همین مسئله هم در نهایت باعث کدورت میان او و آیت‌الله خمینی شد تا جایی که آیت‌الله منتظری در کتاب خاطرات خود نقل می‌کند: «من رفتم خدمت ایشان و گفتم آقای مطهری این نامه را دادند خدمت شما و خداحافظی هم کردند. آقای بروجردی نامه را نگرفت، گفتم بالاخره ایشان گفته… با ناراحتی نامه را کنار زد.»

صادق خلخالی در کتاب خاطرات خود آورده: «همین کار‌ها [اعدام فدائیان] نیز باعث شد که امام از بیت آقای بروجردی فاصله گرفت و دیگر رفت و آمد خود را عملا قطع کرد.»

این نقل قول‌ها نشان می‌دهد که آیت‌الله بروجردی فقیهی سیاست‌گریز بود که جز مواردی معدود (مثل ماجرای اصلاحات ارضی) هیچ‌گاه با حکومت وقت وارد مجادله سیاسی نمی‌شد و مثل نیای خود آیت‌الله حائری یزدی طرفدار جدایی دین از سیاست بود.

اهمیت دیگر آیت‌الله بروجردی در این بود که پس از او مرجعیت شیعه از حالت فردی و یگانه خارج شد و عام بودن خود را از دست و مرجعیت میان فقها تقسیم شد و مراجع تازه‌ای ظهور کردند که مشی آنان با آیت‌الله بروجردی متفاوت بود. از جمله آیت‌الله خمینی که به فقه ابعاد سیاسی بخشید.

آیت‌الله بروجردی قبل از ورود به حوزه علمیه قم

 آیت‌الله بروجردی سوم فروردین سال ۱۲۵۴ به دنیا آمد. پدر او حجت الاسلام و المسلمین سید علی طباطبایی از علمای بروجرد و مادرش سیده آغا بیگم دختر سید سید محمد طباطبایی بود. پدرش او را به حوزه علمیه نوربخش بروجرد برد و از معلم خواست بقیه علوم مقدماتی را به پسرش بیاموزد و صرف و نحو، معانی بیان، بدیع و منطق، فقه و اصول را در بروجرد آموخت. بروجردی در سال ۱۲۷۱ به اصفهان مهاجرت کرد.

پس از ورود به اصفهان، در درس مرحوم حاج سیدمحمدباقر درچه‏‌ای شرکت کرد. آنچنان که در جلد ۱۲ مفاخر اسلام علی دوانی آمده، او هم چنین در درس‏ میرزا ابوالمعالی کلباسی و سیدمحمدتقی مدرس شرکت می‌کرد. علاوه بر فقه و اصول و رجال، در درس آخوند کاشی و جهانگیرخان قشقایی حاضر شد.

بروجردی بعد از چهار سال تحصیل در اصفهان، به بروجرد بازگشت و ازدواج کرد. بروجردی در مجموع سه بار ازدواج کرد. او پس از حضور در اصفهان به نجف عزیمت کرد و به حوزه درس آیت الله آخوند ملا محمدکاظم خراسانی وارد شد و نه سال نزد آیت الله آقا سیدکاظم یزدی و آیت الله شریعت اصفهانی (شیخ الشریعه) در فقه و اصول و رجال درس خواند.

بعد از بازگشت از نجف در بروجرد ساکن شد. محمد واعظ زاده در کتاب زندگی‌نامه آیت‌الله بروجردی نوشته وقتی بیماری پیدا می‌کند که در بیمارستان فیروزآبادی تهران مورد معالجه قرار می‌گیرد. در همین دوره در روحانیونی از جمله آیت‌الله خمینی از او می‌خواهند به قم برود و ضمن قبول سرپرستی حوزه علمیه قم مرجعیت شیعیان را هم بر عهده بگیرد. آیت ­الله بروجردی بهمن ماه ۱۳۲۳ وارد قم شد.

آیت‌الله بروجردی

آیت‌الله بروجردی و نوسازی حوزه علمیه

ورود آیت‌الله بروجردی به حوزه علمیه قم هم‌زمان شد با تحولات گسترده در ایران. ورود مفاهیم مدرن به جامعه سنتی ایران مسائل مختلفی را به وجود آورد و شبهه‌های جدیدی ایجاد کرد که می‌طلبید حوزه‌های علمیه همقدم با این تحولات به نوسازی خود بپردازد.

در خاطرات آیت‌الله امینی نوشته حاج امین نجف‌آبادی آمده که «برنامه‌های اصلی برای اصلاحات این موارد بود: ساماندهی تشکیلات و برنامه‌ریزی آموزشی، تخصصی کردن علوم، توجه به سایر علوم اسلامی علاوه بر فقه و حقوق و مراقبت از اخلاق طلبه‌ها و نیز توجه بیشتر به تبلیغ و اجرای نظام‌مند آن.»

آنطور که در کتاب روش تبلیغ محمد جناب‌زاده هم آمده است علاوه بر روحانیان اقشار مذهبی جامعه هم که روحانیت را گروه مرجع خود می‌دانستند و در میان انبوهی از شبهات جدید گرفتار آمده بودند به حوزه علمیه برای انجام اصلاحات فشار می‌آوردند.

آیت‌الله سیدمحمد باقر سلطانی طباطبایی می‌گوید «اولین طرح اصلاحی را مدرسان عالی رتبه حوزه با عنوان هیات مصلحین به آیت‌الله بروجردی ارائه دادند برخی از مفاد این طرح شامل این موارد بود: اصلاح تشکیلات و ساختار، تعیین سطوح تحصیلی، مشخص کردن زمان تحصیل در قالب سه سطح، تعیین دروس اصلی و جنبی هر سطح و کتاب‌های مربوط، اصلاح بیت زعیم حوزه و نظارت شورا بر تخصیص وجوهات بود.»

آیت‌الله بروجردی هیچ‌گاه این طرح را در حوزه علمیه اجرایی نکرد. در دهه سی شمسی هم برخی بزرگان حوزه طرح‌هایی را برای اصلاحات در حوزه به او پیشنهاد دادند که شامل این موارد بود: تهیه پرونده و سوابق برای طلاب، مواظبت اخلاقی از آنان و ایجاد صندوق مشترک بین علما بود که آیت‌الله بروجردی هم با گفتن اینکه برای اجرای این طرح زمان مناسبی نیست آن را اجرا نکرد.

آیت‌الله بروجردی اصلاحات مختصری در حوزه انجام داد؛ اصلاحاتی مانند تقریب مذاهب، اخذ امتحان از طلاب و حمایت از نشر مجله‌های نوین حوزوی. اما به دلیل وجود مشکلات فراوان نتوانست اصلاحات اساسی در حوزه ایجاد کند. مشکل اول مشکل مالی بود.

آیت‌الله سید منیرالدین حسینی شیرازی در خاطراتش می‌نویسد «با بهبود نسبی وضع طلاب در دوران آیت‌الله بروجردی باز مشکلات معیشتی گریبان طلاب را رها نمی‌کرد به شکلی که آن‌ها را از کار علمی و اصلاحی بازمی‌داشت. مسئله هم صرفاً کمبود نقدینگی نبود بلکه چگونگی اختصاص منابع هم مشکل بسیار بزرگی در حوزه آن زمان بود.»

مشکل بعدی بر سر راه نوسازی حوزه علمیه تسلط بخش تجدد گریز مثل مکتب تفکیک بر حوزه‌های علمیه خصوصاً حوزه علمیه مشهد بود. این مکتب که به لحاظ فکری هم تاثیر زیادی روی آیت‌الله بروجردی داشتند به شدت مخالف فلسفه و عرفان بودند و اجازه شکل‌گیری قرائت‌های مختلف در حوزه علمیه را نمی‌دادند. 

این اختلافات به قدری جدی بود که یک‌بار آیت‌الله منتظری با شیخ محمود حلبی که روی منبر به ملاصدرا توهین می‌کرد درگیر شد. مشکل بعدی در عدم اقبال به اصلاحات عمیق و ساختاری در حوزه علمیه برخی اطرافیان او بودند.

هنگامی که تعمیر مدرسه کرمانشاه به پایان رسید، با موافقت آیت‌الله بروجردی درس زبان انگلیسی جزء دروس این مدرسه گنجانده شد، اما ظاهرا وقتی به آیت‌الله بروجردی گفتند اگر مردم بدانند در این مدرسه زبان خارجی تدریس می‌شود ایمانشان سست می‌شود، او این طرح را کنار گذاشت.

آیت‌الله بروجردی و انقلاب مشروطه

آیت‌الله بروجردی که برخلاف چهره‌هایی مانند آخوند خراسانی فقیهی سنتی به حساب می‌آمد نظر خود را درباره مشروطه داشت. در آن زمان و در میان روحانیان سه نگاه به مشروطه وجود داشت: ۱) نواب صفوی و فدائیان اسلام ۲) آیت‌الله کاشانی و جریان ملی مذهبی ۳) مرجعیت سنتی شیعه در قم به زعامت آیت‌الله بروجردی.

سه مولفه در نگاه آیت‌الله بروجردی به مسئله مشروطه از باقی مولفه‌ها پررنگ‌تر است. مولفه‌هایی که او را از سایر فقهای شیعه متمایز می‌کند.

۱) قانون: بر خلاف سنت روشنگری که قانونگذاری موضوعی عقلانی و تجربی است، در نظام‌های الهی قانون‌گذاری حق خداست و شارع صرفاً آن را وضع می‌کند.

در قانون خواهی فرانسوی، خدایان حق دخالت در زندگی انسان را ندارند و انسان صرفاً براساس نیاز‌های خود باید به قانون‌گذاری بپردازد. براساس این تعریف روحانیون دوره مشروطه به دو گروه تقسیم می‌شدند. گروه اول شیخ فضل‌الله نوری که علناً با مشروطیت به مخالفت پرداختند. شیخ فضل‌الله صراحتاً به این نکته اشاره کرده که: «قانون‌نویسی چه معنا دارد، قانون ما مسلمانان همان اسلام است.» 

نظر دوم که درست نقطه مقابل نظر شیخ فضل‌الله نوری بود نظر روحانیونی مثل آخوند خراسانی، نائینی و ثقه‌الاسلام تبریزی بود که می‌کوشیدند بر اساس احکام اسلامی و روایت معصومین، قانون را پدیده‌ای اسلامی جلوه دهند و آن را با اسلام منطبق کنند.

آیت‌الله صانعی در مصاحبه‌ای درباره نظر آیت‌الله بروجردی گفته است: «ایشان در جمع، با کلیاتی به عنوان قانون، در صورتی که با شرع تناقض نداشته باشد موافق بود.»

در عقاید آیت‌الله بروجردی درباره قانون تناقضاتی وجود دارد که نشانگر نگاه سنتی او است. در کتاب خاطرات زندگی آیت‌الله بروجردی آمده است که او یک‌بار مانع اعدام جوان مسلمانی که یک بهایی را کشته بود شد و همین موضوع نشان می‌دهد او از طرفی با قانون به عنوان یکی از لوازم مشروطه موافق بوده و از طرف دیگر برای خود به عنوان فقیه در مسائل قضایی اختیارات فراقانونی قائل بوده است.

نکته دیگری که موضع آیت‌الله بروجردی درباره قانون را روشن می‌کند تاکید او بر متمم مذهب رسمی در قانون اساسی مشروطه بود. در اردیبهشت ۱۳۲۸ که مجلس موسسان تاسیس و زمزمه تغییر قانون و حذف این بند به گوش می‌رسید به نقل از کتاب زندگانی زعیم بزرگ عالم تشیع آیت‌الله بروجردی وی در جواب نامه آیت‌الله خمینی که از حذف این بند ابراز نگرانی کرده بود نوشته است: «برای اینکه مبادا تغییراتی در موارد مربوط به امور دینیه داده شود، تذکراتی مکرر داده‌ام.»

رسول جعفریان در کتاب جریان‌ها و جنبش‌های مذهبی- سیاسی ایران سال‌های ۱۳۵۷-۱۳۲۰ آورده است بعد از قدرت گرفتن بیشتر روحانیت و در آذر ۱۳۲۹ و زمانی که روی نظارت علما بر تصویب قانون با او مشورت کردند روی مساعدت به تقاضای آقایان نشان داد و آن‌ها را به انجام اقدامات عملی فراخواند.

آیت‌الله بروجردی مثل اکثر علمای شیعه معتقد بود که در عصر غیبت، نباید احکام موضوعه مغایر با اسلام تصویب شود. او بهترین راه برای جلوگیری از چنین عملی را رعایت بند دوم متمم قانون اساسی که پنج فقیه را ناظر بر قوانین و عدم مطابقت آن‌ها بر شرع می‌کرد موافق بود. از این منظر باید آیت‌الله بروجردی را می‌توان مرجعی سنتی دانست که اختیار فقیه برای او ارجح‌تر از قانون بود و فتوا را برتر از قانون می‌دانست؛ بنابراین او را باید هم‌رای نظر فقهای سنتی اوایل مشروطه نظیر شیخ فضل‌الله نوری دانست.

۲. آزادی) آزادی هم میان علمای مشروطه دو دیدگاه پیدا کرد. امثال شیخ فضل‌الله نوری از همان ابتدا و به کل با آن مخالفت کردند و علمای مشروطه‌خواه هم آن را ابتدا از باب امر به معروف و نهی از منکر پذیرفتند. دوانی در زندگی زعیم بزرگ عالم تشیع آیت‌الله بروجردی آورده است که آزادی بیان یکی از ویژگی‌های حوزه در زمان آقای بروجردی بود و او مطبوعات را مطالعه می‌کرد و به آن‌ها پاسخ می‌داد.

در نقدر علی دوانی باید اشاره کرد به مصاحبه برادر آیت‌الله بروجردی با شماره ۵۴ مجله شهروند امروز تایید کرده که ایشان نوعی اقتدارگرایی همراه با خشونت را در حوزه اعمال می‌کرد که برادر ایشان هم اعتقاد دارد منش درستی بوده است و درباره مطالعات مجلات هم باید گفت این از آزادی‌خواهی آیت‌الله بروجردی نبوده که پاسخ مجلات را می‌داده است. بلکه قدرت بستن این مجلات را نداشته و الا در منظورالاجداد به نقل از ایشان آمده است که باید جلوی مجلاتی که مصالح و مفاسد را رعایت نمی‌کنند گرفت. 

در کتاب خاطرات زندگی آیت‌الله بروجردی هم یادآوری شده که او به شاه تذکر می‌دهد که از قدرت خود برای جلوگیری از نشر این مجلات استفاده کند. دولت مصدق هم برای رعایت حال آیت‌الله بروجردی نشریات منتقد دین توقیف می‌شده است. آنطور که در مجله حوزه آمده است آیت‌الله بروجردی با آزادی کامل مذهب مخالف بود و بار‌ها از شاه خواسته بود که جلوی بهائیان را بگیرد. از طرف دیگر درباره پوشش حجاب نظرات میانه‌ای داشت.

ابتدا از پیشنهاد آیت‌الله حسین قمی که یکی از بند‌های آن آزادی پوشش زنان بود حمایت کرد، ولی بعد‌ها که روحانیت قدرت گرفت به مخالفت با رژه بی‌حجاب دختران پرداخت. این جمله منسوب به بروجردی است که «مملکت را برای این می‌خواهند که دختران مملکت را به زور در این سرمای سرد به خیابان‌ها بکشانند و آن‌ها را آن‌طور نشان بدهند و بگویند آنان از قید اسارت آزاد شدند. چه اسارتی چه آزادی؟»

او همچنین با تاسیس انجمن زنان مخالف بود و با تاسیس خانه زن مخالفت کرد. بعد از مدتی که علما فهمیدند آزادی می‌تواند اسلام را به خطر بیاندازد با آن مخالفت کردند؛ درست مثل آیت‌الله بروجردی.

آیت‌الله بروجردی

یت الله بروجردی و مساوات در برابر قانون

علمای مشروطه‌خواه درباره مفهوم ملت و تساوی ملت در برابر قانون نظرات متضادی داشتند. آیت‌الله بروجردی هم به واژه ملت اعتقادی نداشته است و برای او مذهب پایه تمام تصمیمات بوده است. به همین منظور از جاری شدن حکم قصاص بر جوانی که یک بهایی را کشته بود جلوگیری کرد و دستور داده بود «لازم است مسلمین نسبت به این فرقه معاشرت و مخالطه و معامله را ترک کنند.»

آیت‌الله بروجردی با قرار دادن مذهب و مسلک به عنوان اصل گروهی از اعضای یک ملت را که در یک کشور و تحت یک حکومت سیاسی زندگی می‌کردند از هم جدا و اقلیتی را تحریم کرد.

از نظر او تنها کسانی می‌توانند شغل‌های دولتی را تصاحب کنند که «اقرار بر خلاف ادیانی که در قانون اساسی مطرح است نمایند» یعنی یکی از ادیان مندرج در قانون اساسی را داشته باشند و گرنه باید اخراج شوند. البته باید به این نکته هم توجه داشت که آیت‌الله بروجردی حقوقی هم برای تمام فرق از جمله بهائیت مثل حق زندگی، اشتغال و ازدواج قائل بود.

در نگاه روشنگری، ایران به مثابه یک ملت واحد فارغ از دین دیده می‌شد؛ در حالی که آیت‌الله بروجردی بیشتر بر امت اسلامی تاکید داشت و مردم را براساس دین و مذهب آن‌ها طبقه‌بندی می‌کرد؛ بنابراین می‌توان گفت هیچ‌کدام از علمای مشروطه از جمله آیت‌الله بروجردی به مساوات افراد در برابر قانون اعتقاد نداشتند؛ بنابراین آیت‌الله بروجردی را باید در دسته روحانیونی قرار داد که شاید با مشروطه مخالفتی نداشت، اما با مبانی آن مخالف بود و از این منظر نظرش به شیخ‌فضل‌الله نوری بسیار نزدیک بود.

آیت‌الله بروجردی و نواب صفوی

آیت‌الله بروجردی یک فقیه سنتی بود نه یک فقیه سیاسی. او هیچ‌گاه داعیه حکومت اسلامی نداشت. با این‌که بسیار متنفذ بود و در میان مردم جایگاه بزرگی داشت، به صرافت تشکیل حکومت اسلامی نیفتاد و این مهم‌ترین تفاوت او با روحانی جوانی مثل نواب صفوی بود که قصد داشت حکومت شاه را براندازی و حکومت اسلامی جایگزین آن کند.

در خاطرات آیت‌الله لنکرانی آمده که وقتی درباره تشکیل حکومت اسلامی توسط نواب صحبت شده ایشان گفته است: «این آقایان می‌خواهند شاه را بردارند، ولی امثال شما را به جای او بگذارند. شخص دیگری می‌پرسد، مگر چه اشکالی دارد؟ آیت‌الله بروجردی در جواب می‌گویند: اشکال بزرگ این امر در اینجا است که شاه با اسلحه توپ و تفنگ به جان مردم می‌افتد، با این اسلحه می‌شود مقابله کرد، ولی اگر شما به جای او نشستید، اسلحه شما ایمان و عقاید مردم است که به جان مردم می‌اندازید. با این اسلحه نمی‌توان به راحتی مقابله کرد و لذا دین و ایمان مردم به بازی گرفته می‌شود.»

برخلاف آیت‌الله بروجردی، اما نواب صفوی اعتقاد داشت که برای اجرای دستورهای اسلام باید قوه مجریه اسلامی باشد که اوامر مرجعیت را عملی کند. اما آنطور که در خاطرات امثال عبدخدایی و عراقی و دیگر مدافعان نواب آمده «مرجع دینی فدائیان، نه آیت الله بروجردی، که سید صدرالدین صدر بود و عده‌ای عناصر مشکوک که از یک طرف در بیت آیت الله بروجردی آمد و شد داشتند و از طرفی، بی‌ارتباط با دربار نبودند، برای آیت الله بروجردی مدام گزارش‌های مغرضانه‌ای از کیفیت و کمیت فعالیت نواب و فدائیان اسلام تهیه می‌کردند.»

با این حال آیت‌الله بروجردی هیچ‌گاه راضی به فعالیت سیاسی نبود و وقتی شکایت طلاب از تحرکات حزب توده و بهائیان را شنید در کلاس درسش گفت: «رییس دولت -مصدق- با این گرفتاری‌های زیادی که داشت، شخصا با من تلفنی تماس گرفت. ایشان تمام تقاضا‌های مرا انجام داده است. من از ایشان هیچ شکایتی ندارم. رییس دولت برای مملکت خدمت می‌کند، طلاب در پی درسشان باشند و قضیه را دنبال نکنند.»

سابقه کناره‌گیری از سیاست در اندیشه آیت‌الله بروجردی به سال‌های ملی شدن صنعت نفت برمی‌گردد که او در جایی گفته بود: «من در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیش بینی کنم، وارد نمی‌شوم… البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند… لذا به آقای بهبهانی و علمای تهران نوشتم که مخالفت نکنند.»

آیت‌الله بروجردی که فرجام مشروطه را دیده بود و نتیجه آن را به نفع امت اسلامی نمی‌دانست تصمیم گرفته بود دامن حوزه را از سیاست دور نگه دارد تا اسلام قدرتمند بماند بنابراین با هر اقدام انقلابی و رادیکالی مخالف بود. برخلاف نواب صفوی که اعتقاد داشت برای پیاده کردن احکام شرع مقدس باید حرکت انقلابی کرد و حکومت شاه را برانداخت؛ بنابراین از انجام حرکات مسلحانه ابایی نداشت و این زمینه اختلافات بعدی بود.

اولین اقدام فدائیان اسلام در جلوگیری از برگزاری مراسم ختم برای رضا شاه توسط آیت‌الله بروجردی اخلال در نظم حوزه تلقی شد. همین موضوع منجر به بایکوت شدن نواب و یارانش در حوزه شد. آیت‌الله بروجردی فدائیان را طلاب عصبانی می‌دانست که فعالیت‌هایشان به ضرر اسلام است.

به گزارش رویداد۲۴ در خاطرات عبدخدایی آمده که در جریان برگرداندن جنازه رضاشاه به ایران روحانیون مخالفتی با این موضوع نداشتند و دفتر آیت‌الله بروجردی در جواب نامه فدائیان اسلام برای اقدام علیه این موضوع گفته است: «حضرت آیت الله از چنین کار‌هایی خوششان نمی‌آید.»

پیش از این هم البته فدائیان اسلام به تحرکاتی در حوزه دست و در آن‌جا اعلامیه پخش می‌کردند. این کار‌ها باعث خشم آیت‌الله بروجردی شده بود. واعظ‌ زاده از آیت‌الله بروجردی نقل می‌کند که: «اینان با این موقعیت و وضع مرجعیت من مخالفند. کسانی که از این گروه حمایت می‌کنند انسان در عدالت و انسانیت آن‌ها شک می‌کند.»

سرانجام آیت‌الله بروجردی فدائیان اسلام را طلاب مردود دانست و در کلاس درس خود گفت: «این‌ها که چنین می‌کنند، با حوزه مخالفند، با من مخالفند. می‌خواهند کاری کنند که در حوزه بسته شود تا نتوانیم به کلاس و درسمان بپردازیم.» و نواب هم به او پاسخ داده بود: «غیرت را از مرحوم قمی یاد بگیر» سرانجام اختلافات بسیار عمیق شد و کار به جدال لفظی کشید.

آیت‌الله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی نقل می‌کند که «یک شب ماه مبارک رمضان، از سر شب تا صبح، با مرحوم نواب صفوی صبحت کردم و آنچه را آیت الله بروجردی نمی‌پسندیدند، به ایشان تذکر دادم. به ایشان گفتم: بعضی از کار‌های شما، باعث انزجار از شما می‌شود، لذا آیت الله بروجردی از شما رنجیده‌اند. به صلاح شما نیست که با آیت الله بروجردی مخالفت کنید. این، مثل این می‌ماند که در داخل کشتی، با ناخدای کشتی در بیفتید.»

اختلافات باعث شد برخی از افراد، مانند شیخ علی لر که خیلی قلدر بود، به جان طرفداران نواب بیفتند و آنان را از فیضیه بیرون کند و نگذارد سخنرانی کنند آیت‌الله منتظری می‌نویسد مرحوم مطهری خودش برای من نقل کرد و گفت که بیش از یک ساعت رفتم با آقای نواب دنبال رودخانه راه رفتیم و صحبت کردیم، گفتم درست است که شما حرف‌های حقی دارید، اما بالاخره آقای بروجردی الان رییس مذهب است، رییس حوزه است، باید قداست ایشان را حفظ کرد و در پرتو ریاست ایشان کار کرد نه اینکه بیاییم همه این‌ها را با این تندی‌ها بشکنیم

برخی هم ردپای آیت‌الله کاشانی را در برخورد‌های نواب با آیت‌الله بروجردی پُررنگ می‌دانند. همچنانکه آیت‌الله فاضل لنکرانی گفته بیت آیت الله کاشانی نسبت به آیت الله بروجردی، نظر مخالف داشت. فدائیان اسلام، با اینکه افراد مؤمنی بودند و دارای هدفی مقدس، ولی تحت تأثیر بیت آیت الله کاشانی قرار گرفته بودند.

سرانجام نواب بازداشت و به اعدام محکوم شد. ظاهرا عده‌ای نزد بروجردی می‌روند تا او پادرمیانی کند اما او حرکتی انجام نداد. آیت‌الله منتظری اما گفته او اقداماتی کرد؛ از جمله اینکه آقای بروجردی حاجی احمد را همراه با نامه‌ای برای ملاقات با شاه فرستاد، ولی آن وقت گفته بودند که شاه رفته آبعلی یا جای دیگر و ایشان را معطل کرده بودند تا وقتی که فدائیان را اعدام کرده بودند بعد نامه آقای بروجردی را قبول کرده بودند.»

آیت‌الله بروجردی

آیت‌الله بروجردی و سیاست

آیت‌الله بروجردی تا پایان عمر از سیاست دوری می‌کرد و ترجیح می‌داد به جای فعالیت سیاسی به دین بپردازد و حوزه نفوذ دین در جامعه تقویت کند. برخی این مشی را به بی‌عملی سیاسی تعبیر می‌کردند. او با تجربه مشروطیت و وضعی که برای آیت‌الله نائینی پیش آمده بود از حضور در سیاست پرهیز داشت و ظاهرا دفاع او از مشروطه و حتی سلطنت که مذهب شیعه اثنی عشری به رسمیت می‌شناختند، به خاطر مقابله با تفکرات کمونیستی بوده است.

در کتاب قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک به نقل از بروجردی آمده که «وجود شاهنشاهی مانع بزرگی برای نفوذ کمونیسم و بی‌دینی است. دین به امور مملکتی هیچ‌گونه دخالتی نمی‌کند. من فقط روی امور شرعی دخالت می‌نمایم.»

او در تلاش هیات حاکمه در اعلام مخالفت ایشان با دولت شوروی به علت اعتراض این دولت به عقد قرارداد نظامی ایران با آمریکا در سال ۱۳۳۸ به تندی گفته بود: «من در امور سیاسی دخالت نمی‌کنم و اینکه ایران می‌خواهد با یک دولت خارجی موافق یا با یک دولت دیگری مخالف باشد و نمی‌توانم در این خصوص اظهار نظری کنم. چون دولت‌های خارجی از نظر من یکسان هستند، من نوکر دولت نیستم که خواست با هر دولتی مخالفت کند، من هم با آن مخالفت نمایم. کوشش من این است که روحانیت را دور از جنجال‌های سیاسی نگه دارم.»

آیت‌الله بروجردی البته بعضاً در مواردی که احساس می‌کرد با شرع در تناقض است در امور سیاسی دخالت می‌کرد و حتی یک‌بار برای مدت کوتاهی هم توسط رضاشاه بازداشت و بلافاصله آزاد شد. مثلاً زمانی که رضا شاه قصد داشت به تقلید از آتاتورک خط رسمی کشور را تغییر دهد، به رضا شاه نوشت: «هدف اینان از تغییر خط، دور کردن جامعه از فرهنگ اسلامی است. من تا زنده‌ام اجازه نمی‌دهم این کار را عملی کنند.»

یا مثلاً برخلاف مشی فقهی خود که ازدواج با اهل کتاب را مجاز می‌دانست اجازه نداد تا شاه با دختر یهودی ایتالیایی ازدواج کند. یا با نامه خود به مجلس اجازه اجرای طرح اصلاحات ارضی را نداد تا شاه مجبور شود تا زمان مرگ او برای اجرای این طرح صبر کند.

استنباط آیت‌الله بروجردی در میزان دخالت فقه در سیاست به همان تذکرات شرعی که در حیطه اختیارات مرجع تقلید است محدود می‌شد و برخلاف نظر آیت‌الله خمینی هیچ‌گاه به دنبال تشکیل حکومت نبود. همین موضوع بود که موجب اختلاف فکری او با آیت‌الله خمینی می‌شد. چرا که برخلاف آیت‌الله خمینی به این نظر اعتقاد داشت که باید امور عرفی به حکومت واگذار شود و مرجع تقلید صرفاً باید در امور شرعیه دخالت داشته باشد.

آیت‌الله بروجردی را باید فقیه سنتی دانست که هدفش بیش از آن‌که سیاست باشد به دنبال حفظ قدرت دین از طریق قدرتمند کردن نهاد دین یعنی حوزه بود. سکوت او در برابر اتفاقات مهمی مثل مشروطه و ملی‌شدن صنعت نفت از همین نگاه غیرسیاسی برمی‌خواست.

اولویت برای او نه غصب قدرت که گسترش و حفظ قدرت دین در سطح جامعه بود. او اعتقاد داشت کسب قدرت و افتادن امور اجرایی به دست روحانیت آنطور که مورد وثوق نواب صفوی و بعد‌ها آیت‌الله خمینی بود ممکن است به اصل دین ضربه بزند و به همین خاطر حضور روحانیون در امور اجرایی را به مصلحت نمی‌دانست.

از طرف دیگر او برخلاف نائینی و آخوند خراسانی یک روحانی سنتی بود که با مفاهیم مدرن سر سازگاری نداشت. او طرفدار امت به جای ملت بود و مسلمان را از غیر مسلمان برتر می‌دانست و همچنین برای فتوا ارزش قائل بود نه قانون.

بروجردی آخرین سد برابر سیاسی شدن دین در ایران معاصر بود که تا زمان زنده بودنش اجازه نداد قرائت سیاسی از دین در فضای حوزه پا بگیرد و طلاب و محصلان علوم دینی را به تحصیل دعوت می‌کرد. بعد از فوت او، تفکر نواب احیا شد و اسلام سیاسی جای اسلام سنتی را گرفت.

منابع:
زندگانی زعیم بزرگ عالم تشیع آیت‌الله بروجردی / علی دوان/ نشر مطهر
جریان‌ها و جنبش‌های مذهبی-سیاسی ایران ۱۳۵۷-۱۳۲۰ / رسول جعفریان / مرکز انقلاب اسلامی
تنبیه الامه و تنزیه المه / محمد حسین نائینی/ شرکت سهامی انتشار
تاریخ انقلاب مشروطیت ایران / مهدی ملک‌زاده / انتشارات سخن
خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی / علی دوانی/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی
نشریه حوزه
سایت تاریخ ایرانی
سه مولفه مشروطه در اندیشه آیت‌الله بروجردی / پژوهشنامه تاریخ تشیع/بهار ۱۳۹۶
حکومت از دیدگاه امام خمینی و آیت‌الله بروجردی / مطالعات علوم سیاسی، حقوق و فقه / پاییز ۱۳۹۷
موانع نوگرایی در حورزه علمیه قم / پژوهش‌های علوم تاریخی / بهار و تابستان ۱۳۹۴
قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک / مرکز بررسی اسناد تاریخی

آیت‌الله بروجردی ؛ آخرین مانع در برابر اسلام سیاسی

منبع: رویداد۲۴

تگ ها

مقالات مشابه

1 thought on “نگاهی به سلوک سیاسی آیت‌الله بروجردی؛ مرجعی سیاست گریز و محافظه‌کار در برابر اسلام سیاسی”

  1. با سلام این مقاله سراسر افتراءو تهمت نسبت به مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت العظمی بروجردی ( اعلی الله مقامه الشریف ) است .ایشان کاملا اسلام شناس وپیرو راستین اجداد طاهرینش (سلام الله علیهم اجمعین ) بود .مگر می توان گفت امیر الومنین (علیه السلام ) سیاسی نبوده اند .اگر سیاسی نبود شکوه از سی پنج سال خانه نشینی نمی کرد . اگر سیاسی نبود با شرایط ثقیفه و بعد از آن کنار می آمد .اگر سیاسی نبود با برگذار کنندگان ثقیفه چکار داشت؟ بعد از آنان هم حکومت را به پسر ابوسفیان واگذار می کرد .لابد(نعوذ بالله ) آیت الله بروجردی شناختی از امیر المومنین نداشته است . شرایط آیت الله بروجردی مثل شرایط امام حسن (علیه السلام)بود امام حسن (علیه السلام )نه اینکه سیاسی نبود ،مجبور به صلح شد . نجات اسلام در صلح امام حسن بود همانگونه که نجات اسلا م در قیام امام حسین بود . شناخت حضرت آیت الله العظمی بروجردی از اسلام و ائمه معصومین شناختی کامل بوده است. آری روش سیاسی ایشان با شهید نواب صفوی متفاوت بوده است .هر دو آنان سیاسی بوده اند .اما اقتضای شرایط روشهای متفاوتی برای آنان ایجاب کرده است .همانگونه که شرایط برای حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه ) کاملا متفاوت بوده است .نشر این مقاله اهانت به صاحت مقدس حضرت آیت الله العظمی بروجردی و وهن مقام ومنزلت ایشان است .

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این مطلب هم پیشنهاد میشود

Close
Close