ویژه ها
گویش بروجردی درخطر فراموشی
گویش اصیل بروجردی و واژههای انحصاری در این گویش ساختاری اصیل از زبانهای باستانی و اوستایی دارد که باشناخت این زبانها، اصالت بسیاری از واژههای به کار برده شده در گویش بروجردی نمایان میشود.
الهام شاهدپور- هر قوم و ملتی دارای زبانی منحصر به خود است که این زبان مشتمل بر گویشها و لهجههای متنوعی است که حاصل تفاوتهای قومیتی و منطقهای است که در آن ملت شکل گرفته است.
این لهجهها و گویشها که از آنها به نام زبان مادری نیز یاد میشود پیام و معنای هر واژه را به شکلی خاص به شنونده و مخاطب منتقل میکند. به همین دلیل است که هرکسی با لهجه و زبان مادری خود شیرینتر و شیواتر سخن میگوید.
در استان لرستان با توجه به تنوع قومیتی لرها لهجههای مختلفی از این زبان شکل گرفته که یکی از این لهجهها که قدمتی دیرینهتر از دیگر لهجهها دارد، لهجه و یا گویش محلی مردم بروجرد است. گویشی شیرین و باظرافت که برگرفته از تاریخ و تمدن مردم این ناحیه از استان لرستان است.
سالهاست که گویش شیرین بروجردی در میان نسل جدید اقبالی نداشته و نوجوانان و جوانان ترجیح میدهند با فراموشی زبان مادری خود به زبان فارسی تکلم کنند و حتی از درک بسیاری از لغات قدیمی این گویش نیز ناتواناند. گرچه معادل بسیاری از کلمات و لغات موجود در این گویش را نمیتوان در زبان فارسی یافت، گسترش زبان فارسی و تکلم به آن خطر ناپدید شدن بخش بزرگی از میراث فرهنگی، هنری، ضربالمثلها و لطیفههای و اشعار شیرین گویش محلی بروجردی را دوچندان میکند.
گویش اصیل بروجردی ساختاری اصیل از زبانهای باستانی
استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه دراینباره به همشهری میگوید:
گویشها بخشی از زبان معیار هر قومی را به خود اختصاص میدهند که هر یک با توجه به شرایط اقلیمی و جغرافیایی خود شاخهای از زبان معیار هستند.
مصطفی پور عارف میافزاید: هریک از این گویشها، ساختاری اصیل و پرمایه از زبانهای باستانیاند که با تحول زبان در طول تاریخ، این گویشها تغییر نکرده و به همین دلیل از زبان معیار فاصله گرفتهاند، برای نمونه گویش اصیل بروجردی و واژههای انحصاری در این گویش ساختاری اصیل از زبانهای باستانی و اوستایی دارد که باشناخت این زبانها، اصالت بسیاری ازواژههای به کار برده شده در گویش بروجردی نمایان میشود.
وی بیان میکند: برای نمونه میتوان به واژه “غروب آفتاب” اشاره کرد که در گویش بروجردی “ایواره” تلفظ میشود. این تلفظ دقیقاً در زبان اوستایی به کار برده میشد و به معنای غروب آفتاب بوده است.
یا به کاربردن”و” معدوله که در زبانهای باستانی وجود داشته و در گویش بروجردی هنوز کار برد دارد.
این استاد دانشگاه در تشریح ساختار گویش بروجردی اضافه میکند: “و”معدوله به معنی”تغییرکرده” نوعی”و” بوده که در قدیم تلفظ میشده و امروز نوشته میشود ولی تلفظ نمیشود مانند”خواهر” “خواب” که در گویش بروجردی اصیل هنوز هم “خواهر” با تلفظ “خوار” بیان “و” تلفظ میشود. از نمونههایی دیگر کلمات میتوان به تلفظ آب به صورت “اِو”، “خواب” به صورت “خِو” که ساختارهای کهن زبان است و در گویش بروجردی کاربرد دارد اشاره کرد.
وی با اشاره به اهمیت گویشها در شناسایی زبانهای کهن تأکید میکند: گویش مردم بروجرد پیوندی عمیق با اصالت زبان فارسی دارد که باید در حفظ و حراست از آن کوشا باشیم چرا که این گویشها منعکس کننده آداب، رسوم، سنتها، ارزشها و باورهای یک قوم و ملت و در عینحال، محملی برای انتقال این ارزشها و باورها از نسلی به نسل دیگر محسوب میشود و همگی آنها ریشه در فرهنگ و تمدن کهنی دارند که یادگار پیشینیان این مرز و بوم است.
پورعارف هرگونه تلاش درجهت تقویت این زبانها و کمک به حفظ و بقای آنها را گامـی در مسیر تقویت، حفظ و پویایی زبان فارسی دانسته و میافزاید: نباید تقویت زبانهای محلی را موجب تضعیف زبان ملی و یا بروز احساسات قوم گرایانه و استقلال طلبانه دانست.
زبان نشان دهنده جنبههای روانشناختی و تعاملات اجتماعی
یک جامعهشناس با بیان اینکه زبان یک بخش جداییناپذیر از فرهنگ هر جامعه و یکی از سه عنصر هویت ملی محسوب میشود، به همشهری میگوید: زبان مهمترین عامل ارتباط و وجه تمایز جامعه انسانی از دیگر اجتماعات پیرامونی محسوب میشود و صرفاً الفاظی نیست که به صورت دستوری و لحن و آوایی خاص از ما صادر میشود بلکه زبان نشان دهنده جنبههای روانشناختی و تعاملات اجتماعی است و هر زبانی در حکم فرهنگ و لهجهها و گویشها در حکم خردهفرهنگها محسوب میشود.
رضا بهنود میافزاید: قالب شدن یک فرهنگ و عناصر هویتبخش به ویژه از سوی تمدن غرب خواسته و یا ناخواسته موجب حذف و یا تضعیف زبان و گویشهای منطقهای و محلی شده که سبب تضعیف یا حذف بخش مهمی از واژگان و لهجههای بومی و فولکلور است که در طول تاریخ امکان انتقال هویت قومی و به تبع آن فرهنگ جامعه را فراهم کردهاند.
وی اضافه میکند: رواج و گسترش واژگان و کلمات از زبانهای بیگانه که در تجربه زیستی مردم این سرزمین و منطقه و تعاملات مردم حضور نداشته و نامأنوس بودهاند از دیگر آسیبهای غلبه فرهنگ غرب بر ساختار گویشهای محلی است.
پدیده شکاف یا گسست بین نسلی
این جامعهشناس توضیح میدهد: زمانی که این واژگان گسترش یابند به تبع آن شیوه تفکر ما متفاوت میشود و یکی از آسیبها این است که فرآیند تربیت دچار نقصان میشود به طوری که با پدیدهای به نام شکاف یا گسست بین نسلی مواجه میشویم که نسل والدین و فرزندان به دلیل تفاوت زبان همدیگر را درک نمیکنند و این امر سبب تفاوت تفکرات در زندگی میشود.
بهنود یکی از چالشهای در آینده نزدیک جامعه، حذف بخشی از هویت تاریخی در قالب حذف گویشها و لهجهها دانسته و میافزاید: مسئولان فرهنگی حوزههای مختلف باید با در نظر گرفتن امتیازات و مشوقهای لازم این هویت فرهنگی را در قالب زبان و گویشهای محلی حفظ کنند.
دگردیسی درگویش بروجردی
وی با بیان اینکه گویش بروجردی دچار دگردیسی به تأثیر از نقش و غلبه زبانهای مهاجران به این شهر شده، عنوان میکند: فرهنگ بروجردی فرهنگی منعطف و اهل مدارا بوده و فرهنگهای وارداتی به این شهر غالبتر بوده و این فرهنگ را تحتالشعاع قرار دادهاند.
این جامعهشناس یادآور میشود: بروجردیها در طول زمان با توجه به اینکه فرصتی برای ارتقا زندگی نداشتهاند بیشتر به شهرهای دیگر مهاجرت کرده و بستر را برای حضور فرهنگهای وارداتی فراهم کردهاند و اقلیت باقیمانده برای دور شدن از فرهنگ مهاجم غالب خود را به فرهنگ بالاتری همچون زبان فارسی نزدیک کردهاند که این امر سبب اجتناب از تکلم به گویش بروجردی و استفاده از ضربالمثلها و اشعار این گویش شده است.
بهنود میگوید: از سویی با توجه به اینکه قالب محتوای کتابهای درسی و زبان آموزشی، زبان فارسی است امکان گسترش لهجههای محلی کمتر شده که میتوان با گسترش زمینههای فرهنگی لازم این گویش را احیا کرد.
همشهری لرستان
متاسفانه بروجردی هایی هم که در بروجرد ساکن هستند نسبت به حفظ میراث گذشتگان خود و انتقال آن به بچه هایشان کوتاهی می کنند.
متاسفانه مهاجرت بروجردیها به دیگر استان ها باعث مهاجرت افراد از شهرهای دیگر استان به بروجرد شده اند….
باید برای حفظ این زبان کتاب واژه نامه ای نوشته و از آن حمایت شود برای این منظور اندیشیمندان بروجردی باید دست به قلم شوند
با عرض سلام و خسته نباشید
خانم الهام شاهدپور با تشکر از گزارشتون ولی نکته ای رو در ابتدای این نوشته فرمودید که کاملا نادرسته شما فرمودید لهجه های لری لرستان که قدیمی ترینش گویش بروجرده که متاسفانه کاملا صحبتتون اشتباهه چون از نظر بزرگترین زبان شناسان ایران گویش بروجردی به هیچ وجه یکی از گویش های لری محسوب نشده و برخی از اونها این گویش رو به صورت گویشی مستقل و برخی دیگر به علت نزدیکی زیاد گویش بروجرد با زبان فارسی اون رو لهجه ای از زبان فارسی دونستن مثل لهجه های اصفهانی و کاشانی و آبادانی و غیره ضمن اینکه بروجرد از حدود پنجاه سال پیش به لرستان به طور کاملا اشتباه الحاق شده در ضمن خبه که خودتون لباس قدیمی مردم بروجرد رو گذاشتید آیا شما شباهتی بین این لباس و لباس لری می بینید اگه می بینید بفرمایید ما هم بدونیم
اما در مورد صحبت های جناب بهنود که متاسفانه جامعه شناس هستن ولی خیلی سطحی به علت تکلم جوانها و نوجوانهای بروجردی به زبان فارسی این مورد رو ضعف فرهنگ بروجرد و غلبه دیگر فرهنگها به اون دونستن و در نظری که اصلا در حیطه معلومات ایشون نیست و باید زبان شناسها درباره ش نظر بدن گویش بروجرد رو دستخوش تغییرات زیاد می دونن که نمی دونم از کجا این رو می فرمایند
باید خدمت ایشون عرض کنم که فرهنگ بروجرد نه تنها هیچگاه فرهنگ مغلوب نبوده بلکه به حد بسیار زیادی فرهنگ قالب بوده و در قالب بودنش همین بس که هسایگان ولایت بروجرد یعنی عده ای از عشایر ولایت لرستان که از حدود سیصد سال پیش به اینطرف شروع به مهاجرت و اسکان در قسمتهای جنوبی بروجرد در محدوده سیلاخور کردند هیچگاه نتونستن فرهنگ اصیل شهرنشینی و گویش کهن مردم بروجرد رو دستخوش تغییر کنند بماند که علاوه بر مهاجرت هموطنان عزیز لر زبان حملات بیگانگانی مثل اعراب و مغولها هم به بروجرد انجام شده ولی هیچگاه گویش بروجرد دستخوش تغییرات عمده نشده و چهارچوب اصلیش رو حفظ کرده و اینکه ممکنه بشنوید که واژه های فارسی تهرانی داره به گویش بروجرد اضافه میشه این از مغلوب بودن گویش بروجرد نیست این قضیه برای تمام گویشها و لهجه های ایرانی اتفاق افتاده و مختص بروجرد هم نیست و علت اون تاثیر بسیار زیاد رسانه ها بخصوص صدا و سیماست بر گویش مردم شهرهای مختلف
مورد دیگه اینکه مردم بروجرد در حدود سی ساله اخیر شروع به مهاجرت به شهرهای دیگه کردن وگرنه اگه یه ذره در مورد تاریخ بروجرد بخونید می بینید که بروجرد در زمانهای گذشته بسیار شهر فعالی بوده و حتی در دوره های زندیه و قاجار بعد از اصفهان صنعتی ترین شهر ایران بوده و یکی از مهم ترین بازارهای سنتی ایران رو دارا بوده پس لطفا حرفاتون رو با سند و مدرک بزنید و وضعیت حال حاضر بروجرد رو به کل تاریخ این شهر بسط ندید
لطفا اگه میخواید در مورد گویش بروجرد صحیح ترنظر بدید بد نیست که مراجعه ای به کتاب “گویش بروجردی ” داشته باشید
اگه یک مقدار تند نوشتم علتش این بود که روی فرهنگ شهر عزیزمون بروجرد حساسیت بسیار زیادی دارم چون فرهنگ بروجرد به سادگی حفظ نشده تا امروز که بدست ما رسیده پس بهتره با اظهار نظرهای نادرست بش ضربه نزنیم و از خانم شاهد پور و دیگر خبرنکاران بروجری هم استدعا دارم از اهل فن هر رشته ای مصاحبه بگیرید نه کسانی که شناخت خیلی کلی در مورد فرهنگ و تاریخ و گویش بروجرد دارند نه شناخت دقیق و تخصصی ممنون از شما
چنی قشنگ گفتی عزیزم .ایما بروجردیا د طول تاریخ همیشه تونسیم فرهنگ و زونمونه بوریم جلو و ا دس تغیر و دس درازی نیاداریش کنیم . شاهد ای حرفم همی ایکه دارم و زونه خومونی ورتو منویسم و خیلی چیا دیه که وقتش نی که بنویسم .
پایار بای
نقدي بر مجموعه شعر «شب نميگذارد بخوابم!» سروده شهاب گودرزي
در ضيافت رنگين شعر
ضياءالدين خالقي
نام يدالله گودرزي از دهه هفتاد براي جامعه ادبي، نامي آشناست؛ شاعري بيهياهو كه آرام آرام براي خود جايگاهي در بين دوستداران شعر پيدا كرده است. من همواره او را از دور، غزلسرايي ميشناختم كه شعر نو نيز خوب ميگويد. امروز اما گرايش او را به شعر نو بيشتر ميبينم. امروز كه او «يدالله» را از نامش حذف كرده است و بهجايش «شهاب» گذاشته، در صورتي كه جامعه ادبي او را به نام يدالله گودرزي ميشناسد! اما يدالله گودرزي «شهاب»، شاعري است كه به زبان عربي مسلط است و از مترجمان تواناي ما است و اين يعني، او از اين راه، بسياري از اشعار شاعران ديروز و امروز عرب را با دقت خوانده است و اين يعني، او دامنه مطالعاتي وسيعي دارد، حداقل در حوزه يادشده و اين خود امتياز بزرگي است براي ظرفيت بيشتر شاعر.
به هر حال، مجموعهشعر جديد شهاب گودرزي با نام زيباي «شب نميگذارد بخوابم»، با طرح روي جلد خوب، از سوي انتشارات «نزديك»، با قيمت ٩٨٠٠ تومان، اخيرا به بازار كتاب آمده است، اگرچه تاريخ پاييز ٩٤ را در شناسنامه خود دارد. اين مجموعه در ١٠٤ صفحه و در دو فصل تنظيم شده. فصل اول شامل ١٦ شعر نيمايي و سپيد است، فصل دوم شامل ٨٨ شعر كوتاهي است كه اغلب سپيدند و تعدادي نيمايي. در پايان نيز موخرهاي دارد بر شعر كوتاه؛ موخرهاي درباره چگونگي و چرايي شعر كوتاه، و نيز انتخاب نامي مناسب و زيبا براي آن. زيرا در بين نامهايي كه تا كنون براي شعرهاي كوتاه ذكر كردهاند، نام «آنك» يكي از بهترين و مناسبترين نامهاست.
تورقي كوتاه بر دفتر «شب نميگذارد بخوابم»، مخاطب حرفهاي را جذب ميكند و راه را براي مخاطبان عادي و غيرحرفهاي نيز باز ميگذارد. زيرا شعر شهاب هم مايههايي از شعر مدرن را با خود دارد و هم مايههايي از شعر نئوكلاسيك را. شعر نخست (تقسيم) يك شعر كاملا نئوكلاسيكي است كه نزديك به قالب غزل است. با اين تفاوت كه شاعران نئوكلاسيك در اينگونه اشعار ـ كه مصراعهايش كمتر كوتاه و بلند ميشود – بهشدت، با فاصلههاي نزديك، به آوردن قافيه پايبندند، چون واقعا به جاافتادگي و فصاحت شعر كمك ميكند و بالطبع شعر را زيبا ميسازد. حتي پيروان شعر نيمايي اين امر را رعايت ميكنند، با اين تفاوت كه اغلب كمتر از قافيه استفاده ميكنند و نيز قافيههاي يك شعرشان يكي است و از يك نوع است و با فاصله بيشتر رعايت ميشود. زيرا معتقدند كه اين صورتي است كه در آن موسيقي كلام بهتر به اجرا درميآيد.
شعر دوم (زبان) يكي از شعرهاي خوب اين دفتر است كه شاعر آن را در پشت جلد كتاب نيز درج كرده است؛ شعري كه در آن، «من»، يك من شخصي نبايد تلقي شود، كه اگر شود، غلوآميز ميشود و خودخواهانه. «تفاخر» هم كه در شعر امروز جايگاهي ندارد. اگر هم در شعر نيما و اخوان و شاملو گاه «شبه تفاخري» ميبينيم، به نوعي امروزياند، در عين حال با نوع مضمون و جايگاه شاعريشان در اوج و به نسبت كار سترگي كه انجام داده بودند، براي مخاطب پذيرفتني و قابل قبولاند، به خصوص كه سه شاعر نام برده داراي زباني آركاييك و كلاسيكاند؛ زباني كه ما تفاخر را به اين زبان شناختهايم. در صورتي كه شعر شهاب كاملا ساده و گفتاري است. بنابراين «من» شعر «زبان» او ميتواند به معناي «شعر» يا يك زبان مشترك ديگر باشد؛ مثل «نگاه» يا «سكوت» كه زبان مشترك عاشقان است. شعر «زبان» به قدري ساده و صميمي و ملموس و دم دستي است كه حتي با يك بار خواندن، در ذهن مخاطب حك ميشود:
من نه زبان فارسيام/ كه از راست به چپ بخواني/ و نه فرانسه/ كه از چپ به راست/ و نه ژاپني كه از بالا به پايين!/ من زبان عشقم/ از همهطرف خوانده ميشوم!»
پيش از اين گفتم كه دانستن زبان عربي و ترجمه شعر شاعران عرب ميتواند به شاعر كمك كند. «آموزگار شعر» شعري است درباره نزار قباني. همين كه گودرزي چنين مضموني را انتخاب ميكند، خود به خود واژهها و مفاهيم تازهاي را وارد شعرش ميكند. از طرفي، همين تازگي ظرفيت آن را دارد كه شعر شهاب را دوصدايي كند. يعني تلفيقي از زبان شاعر و زباني ديگر كه به واسطه واژهها و مضمون تازه ايجاد شده، ظرفيتي ايجاد ميكند تا شاعر با ظرافتي كه به خرج ميدهد (اگر بتواند!)، در فرمي ديگر، شعري باقوام و ساختارمند توليد كند. گودرزي در اين امر تا حدي موفق بوده است. در صورتي كه او ميتواند به صورت گسترده و عميقتر و از راههاي ديگر، به آن زبان دوصدايي – كه شرح مختصرش گفته آمد – برسد:
«اين روزها پرم از آواز كبوتران غرناطه/ پرم از پرواز عصفورهاي دمشقي/ پرم از تنبورهاي شامي/ اين روزها پرم/ از نزار قباني!/ عينكي از شعرهاي تو بر چشم گذاشتهام/ و به كشف جهان رفتهام/ جهاني ديدني/ و دوستداشتني/ از تو آموختهام/ كه عشق پشت چراغ قرمز نميماند!/اي آموزگار روزگار من!/اي زار و نزار من!/ كجا رفتي كه بعد از تو/ قصهها تمام شدند/ و شهرزاد خودكشي كرد!» در مجموعه «شب نميگذارد بخوابم»، شعرهاي ديگري را ميبينيم كه با رواني كلام، تازگي كلام و موسيقي كلام و با قافيهبنديها و پايانبنديهاي خاص كه گاه معمولي نيستند و معمولي به نظر ميآيند (چرا كه از مفاهيم معمولي گفتهاند، اما شاعر از فراز آنها به دوردستها نگريسته)، بين خود و نثرهاي ادبي درجه يك فاصله مياندازند؛ مثل شعرهاي «كوهرنگ.»
دو برجستگي در شعر گودرزي، بيشتر از ديگر ويژگيهاي شعرش خود را نشان ميدهد؛ دو ويژگي كه در شعرهاي نوگرايان و سپيدسرايان امروز كمتر رعايت ميشود: يكي وضوح و روشني شعر، آنگونه كه ميتوان فهميد شاعر چه ميخواهد بگويد. چراكه خود شاعر – برخلاف بسياري كه نميدانند چه ميخواهند بگويند – ميداند كه چه ميخواهد بگويد. و ديگر پايانبنديهاي زيبا و جاافتاده؛ دو ويژگي كه از معضلات شعر شاعران نوگراي روزگار ما است وگرنه شاعران پيرو نيما از آن بري بودهاند.
شعرهاي نو كوتاه سابقهاش به اوايل دهه ٣٠ ميرسد؛ بعدها با شعرهاي چند شاعر نوگراي كوتاهسرا بيشتر جا ميافتد، سپس از اواخر دهه ٦٠ تا امروز، به صورت استثنايي رواج و گسترش مييابد؛ تا آنجا كه شايد ديگر شاعري نباشد كه شعر كوتاه نسروده باشد، حتي اگر شده به تفنن. درباره شعر نو كوتاه سخن بسيار است. بيشك در نقد و بررسي جديدترين شعرهاي كوتاه شهاب گودرزي، برخي از ويژگيها و برجستگيهاي شعر نو كوتاه نيز آشكار و بيان ميشود.
و سخن پاياني اينكه نميتوان به صراحت گفت كه گودرزي در شعرهاي كوتاهش موفقتر است يا در شعرهاي غير كوتاهش يا حتي در شعرهاي سپيدش يا نيمايياش كه آن را «شعر آزاد» نيز ناميدهاند. او در همه شيوهها، شعرهاي خوب دارد و اين يك واقعيت است كه زمان، ارزش يك شاعر را با شعرهاي خوبش ميسنجد، نه با همه شعرهايش.
الان کمتر بچه ای توی بروجرد پیدا میشه که لهجه اصلیش بروجردی باشه مگر(متاسفانه)توی محله های حاشیه نشین یا برخی روستا های بروجرد.که نشان از این داره که متاسفانه از این گویش یه تصویر به شدت زشت و مثلا بی کلاسی!!تو ذهن مردم ایجاد شده و تا جایی که میدونم،خیلیاشون فرزندانشونو به شدت از این گویش نهی هم میکنن.
سلام با تشکر از شما بابت نوشتن این مقاله
به نظرم یادآوری این موضوع فراموش شده خیلی مهمه پس مقالات بیشتری در این باره بنویسید تا نسل جدید به دلیل کلاس گذاشتن این لهجه شیرین رو فراموش نکنند
ممنون از مطالب مفیدتون.میدونید چرا بروجرد در حال پس رفت و اضمحلال فرهنگی شده چون سرشون رو مثل کبک تو برف کردن نمونشم اینه که خودشون رو لر نمیدونن مگه لر چه عیبی داره من همیشه میگم من لر هستم بچه بروجرد هیچ ایرادی هم نداره اصالت خودتونو پاک نکنید بهش افتخار کنید.
سلام عرض میکنم حضور محترم همه ی عزیزان واقعا چطوری میشه گویش بروجردرو لری ندونست بروجردیهای عزیزباافتخار خودتونو لرزبان بدونید وعاشق گویش لری بروجردی باشید من اصالتم اطراف بروجرد خودم متولد تهرانم ولی باتمام لرزبانان محل کارم باگویش فوق شیرین لری صحبت میکردم تابازنشستگی باورشون نمیشدمتولدتهران هستم من بروجردی ام وافتخارمیکنم که به یکی ازگویشهای لری تکلم میکنم
سلام بروجرد لهجه خودش رو داره و بروجردی ها به هیچ وجه لر نیستند .نه اینکه با لر مشکل داشته باشند اما لر نیستند .سپاس
سلام و خسته نباشید به همه ی همشهریان بروجردی عزیزم