اخبار بروجرد

فراز و فرود زندگی منوچهر همایون‌پور؛ از مشاهیر موسیقی ایران

روزهای بروجرد- منوچهر همایون‌‌‌پور از خوانندگان و تصنیف‌‌‌خوانان بنام موسیقی ایرانی ۹۸ سال پیش در چنین روزهایی در بروجرد به دنیا آمد. از او آثار زیادی به جا مانده که برخی از آنها در حافظه موسیقیایی مردم باقی مانده است؛ از جمله این آثار می‌توان به ترانه‌‌‌ای از پژمان بختیاری با مطلع «در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد» اشاره کرد که با صدای خوانندگان جوان‌‌‌تر در سال‌های اخیر بازخوانی شده است.
منوچهر همایونفر

وی درباره آشنایی‌‌‌اش با موسیقی گفته بود: «من از نه یا ده‌سالگی فهمیدم آوازی هم در حنجره دارم و یادم می‌‌‌آید که عشقی هم به نوحه‌‌‌خوانی پیدا کرده بودم. یک شاعری در بروجرد به نام صامت بروجردی مرثیه‌‌‌گوی بسیار توانایی بود و موسیقی هم می‌‌‌دانست، نوحه‌ای برای امام حسین (ع) سروده بودند. من این نوحه را یاد گرفته بودم. از چند نوحه‌‌‌خوانی که در بروجرد بودند و از روی موسیقی و در دستگاههای مختلف و گوشه‌‌‌های مختلف می‌‌‌خواندند، چیزهایی یاد گرفته بودم و در تاسوعا و عاشورا می‌‌‌خواندم و یادم می‌‌‌آید که در ماه رمضان هم مادر نازنینم زیر برف، چراغ را نگه می‌‌‌داشت و من پشت بام چند شعر را به صورت مناجات می‌‌‌خواندم. از اینجا ما کم‌‌‌کم فهمیدیم که صدایی داریم و آواز خواندن من هم از اینجا شروع شد.»

وی سال ۱۳۲۲ به تهران آمد و آشنایی‌‌‌اش با استادان موسیقی موجب شد به دنیای حرفه‌‌‌ای پا بگذارد. هم‌‌‌نشینی و رفاقت همایون‌‌‌پور با استادانی چون حسین یاحقی تا به آن جای پیش رفت که وی اثری زیبا را به نام «جوانی»، که در مایه افشاری تصنیف کرده و نواب صفای جوان نیز ترانه‌‌‌ای بر آن سروده بود، به همایون‌‌‌پور ۲۴ساله داد تا بخواند. همایون‌‌‌پور تصنیف را همراه با ارکستر حسین یاحقی خواند که به طور زنده از رادیو پخش شد.

همایون‌‌‌پور درباره آشنایی‌‌‌اش با پرویز یاحقی تعریف می‌‌‌کرد: «برای فراگیری ردیف‌های آواز به منزل استاد حسین یاحقی (دایی پرویز) می‌رفتم؛ یک روز او میهمان داشت و فرصت تعلیم مرا نداشت.

همان‌طور که مشغول پذیرایی از میهمانان بود چند بار مرا که در انتظار نشسته بودم دید و بالاخره پرسید امروز باید به شما درس بدهم؟ همان‌طور که مشغول پذیرایی از میهمان‌ها بود چند بار مرا که در انتظار نشسته بودم دید و بالاخره پرسید: امروز باید به شما درس بدهم؟ گفتم: بله استاد، قرار بود ابوعطا کار کنیم ولی اگر وقت ندارید می‌توانم وقت دیگری خدمت برسم. استاد گفت نه، یک لحظه صبر کن.

سپس از جوانی که در حیاط ایستاده بود پرسید: پرویز کجاست؟ گفت: در کوچه مشغول بازی‌ست. استاد گفت: صدایش کنید، کارش دارم. پس از چند لحظه پسرکی ۱۱ – ۱۰ساله در حالی که به خاطر بازی عرق کرده بود آمد و در حالی که به‌تندی نفس می‌‌‌کشید گفت: بله دایی جان، با من کار داشتی؟

حسین یاحقی گفت: بله پرویز جان، این آقا از هنرجویان آوازم است و امروز باید درآمد ابوعطا را یاد بگیرد ولی من میهمان دارم و نمی‌توانم به او درس بدهم، از تو می‌خواهم تا جور مرا بکشی. من که در ۲۶سالگی به سر می‌‌‌بردم از حرف حسین خان رنجیدم و پنداشتم او مرا مسخره کرده است.

در دل گفتم: آخه بچه‌ای که نصف سن مرا ندارد، چه در چنته دارد که به من بیاموزد؟ می‌‌‌خواستم ضمن گله از حسین خان، خانه‌اش را ترک کنم ولی از آنجا که از استادان بزرگ و صاحب‌نام کشور و بسیار قابل‌احترام بود این کار را نکردم و خود را تسلیم فرمان او و خواهر‌زاده نوجوانش کردم.

از سوی دیگر پرویز به محض اینکه دایی‌اش چنین مسوولیتی را به او محول کرده، تغییر شخصیت داده و در حین بچگی ژست استادان بزرگ را گرفته و پس از آنکه نگاهی عمیق به من کرد، به طرف یکی از اتاق‌ها رفته و اشاره کرد دنبالش بروم. روی یکی از طاقچه‌های اتاق ویولنی بود، آن را برداشت و کوک کرد و درآمد ابوعطا را با زیبایی وصف‌ناپذیری نواخت. من که تا آن روز پرویز را نمی‌‌‌شناختم از تعجب زبانم بند آمده بود، ولی او با خونسردی تعلیم را آغاز کرد و پس از نواختن و آموختن چند گوشه از آواز ابوعطا، به‌اتفاق نزد دایی‌اش رفتیم.

پرویز گفت: دایی جان درس دادم، دیگه امری با من نداری، می‌‌‌خوام برم بازی. دوباره با کاراکتری بچگانه به طرف کوچه دوید. این واقعه تاثیر عجیبی در من گذاشت و تا مدت‌ها نمی‌توانستم باور کنم که چنین شخصی واقعی بود نه رویا. پختگی و شیرینی پنجه و تسلط بر ‌سازی به این دشواری آن هم برای نوجوانی به این سن اتفاقی نیست که به‌آسانی بتوان از آن گذشت.»

همایون‌‌‌پور علاوه بر بلندنظری، ظرافت طبعی در سخن گفتن داشت چنانکه تعریف می‌کنند زمانی که استاد محمدرضا شجریان آوازی بر شعر «سایه» با مطلع «نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید»، در مایه دشتی در اوج خواند، استاد همایون‌‌‌پور پس از تحریری که شجریان در رضوی اجرا کرد با همان ظرافت همیشگی، هم از هنر والای شجریان تمجید کرد و هم افکار خود را به‌زیبایی بیان کرد. او گفت: «آقای شجریان با این بلند خواندن هم خودش را اذیت می‌کند و هم دیگر آوازخوانان را» و زمانی که پرسیدم «چگونه؟» پاسخ داد: «خود را اذیت می‌کند چون این‌قدر بلند می‌‌‌خواند و دیگر آوازخوانان را به دلیل آنکه نمی‌توانند مثل او بخوانند!» استاد منوچهر همایون‌‌‌پور ۷ فروردین ۱۳۸۵ در بیمارستان مهراد تهران درگذشت.

تگ ها

مقالات مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این مطلب هم پیشنهاد میشود

Close
Close