اخبار ایراندین و اندیشهفرهنگ
محمدرضا حکیمی؛ بنیانگذار مکتب تفکیک
روزهای بروجرد- محمدرضا حکیمی در آخرین ساعات مردادماه ۱۴۰۰ به علت بیماری قلبی درگذشت.
حکیمی از نویسندگان صاحب سبک معاصر در حوزه اندیشه دینی بود که همراه با ایدئولوگهای انقلابی دهه چهل و پنجاه قلم به دست گرفت تا پرچم عدالت را در جهان تشنه عدالت برافرازد.
او با همدستی برادرانش «الحیاة» را تألیف کرد تا با کنار هم گذاشتن مجموعهای از احادیث شیعی بتواند آرمانهای سوسیالیستی و عدالتخواهانه آن دوران را پاسخ گوید. شاید در همین راستا مدرسه معارفی مشهد را مکتب تفکیک نام نهاد تا بتواند اصول اندیشه انقلابی خود را متفاوت از مکتبهای چپ رایج روزگار و برآمده از معارف اسلامی معرفی کند.
درباره محمدرضا حکیمی
سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا): نوشتن از «محمدرضا حکیمی» (۱۴ فروردین ۱۳۱۴مشهدـ ۳۱ اَمرداد ۱۴۰۰ تهران) چقدر عجیب است: سختی بس ساده و سادهای بس سخت! همو که جهانی از اندیشه و حکمت را در دو کلمه خلاصه کرد: «توحید و عدل». و براستی موحد زیست و به عدل، مستقیم ماند: کولهبارش همیشه بر دوش، با رختی ساده و بساطی اندک، بی تکلفِ القاب و عناوین، ابوذرسان زیست و یک عمر از عدالت گفت …
حکیمی در تراز برترین عالمان دانش دین جای داشت. اگر به رتبهها و مشغلههای سنتی حوزه علمیه گره میخورد، نامش در قله مرجعیت ثبت میگشت. اگر به مناصب حکم و حکومت روی خوش نشان میداد، سهمی سترگ برای خود دست و پا میکرد. اگر به کنگرهها و انجمنها گوشه چشمی نشان میداد، نام و نشانش شرق و غرب جهان را میآکنْد. اما حکیمی، دریای حکمت بود. دریای حکمت، آلودهی این جویها نمیشود؛ که اگر میشد، دیگر نمیتوانست از «الحیاة» ـ زیستنِ خالص ـ بگوید و بنویسد.
حکیمی حتی عبا و قبا را ردای تن نکرد تا به آزادی و آزادگی، از «اصلاح روحانیت» سخن بگوید. زیر بار هیچ شهرت و شهوتی نرفت تا بتواند «تعهد و مسئولیت» را به امانت و اصالت، فریاد بزند. مهم نیست که تریبون داشت یا نداشت. مهم نیست که دار و دستهای داشت یا نداشت. حتی مهم نیست که یک دفتر و دستک ساده داشت یا نداشت. مهم این است که دین را برای انسان ـ آری برای انسان ـ فهمید و دید و تپید و تراوید. حتی همین «درد انسان» بود که او را به سوی «تفکیک» کشاند؛ که دید این مکاتب درآمیخته با سوداهای شرقی و غربی، همواره آدمی را سر در هوا نگاه میدارند و نیازهای او برای زیستن در همین زمین سراسر فقر و بیعدالتی و ستم و تبعیض را پاسخ نمیگویند. عرفان و فلسفه و کلام و فقه و اصول، برای او معنایی جز زیستن «مِنهای فقر» نداشت.
و دریای حکمت، هیچ گاه از خروش بازنخواهد ماند. «فریاد روزها» همواره در صدایش موج خواهد زد و «بیدارگران اقالیم قبله» با هر نفس او «سرود جهشها» را همراه با «سپیدهباوران» تا آستانهی «خورشید مغرب» امتداد خواهند داد.